عاقبت
آزاد
امام علی (ع ) شایسته نیست به سخنی که از دهان کسی خارج شد ، گمان بد ببری . چرا که برای آن برداشت نیکو یی نیز می توان داشت . نهج البلاغه حکمت 360
دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:پرهیز از بدگمانی, امام علی , نهج البلاغه, حکمت, :: 9 AM :: نويسنده : محمد منصور
این مجسمه ها توسط دو مجسمه ساز به نام های "کلاوس اولدنبورگ" و "کاسجی ون برگر" ساخته شده و در نقاط مختلف دنیا نصب شده است. مجسمه های غول پیکری از اشیائی که با آنها به صورت روزمره سر و کار داریم
سوئیس - یک چاقوی سوئیسی آمریکا - کانزاس سیتی- یک توپ بدمینتون
فرانسه-پاریس- دوچرخه دفن شده
آمریکا نیویورک- بیلچه باقیمانده تصاویر را در ادامه مطلب ببینید ادامه مطلب ... دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:تجسم غول آسا,اشیا,آمریکا,سوئیس, "کلاوس اولدنبورگ" و "کاسجی ون برگر" شهرها,ژاپن,اسپانیا,فلسطین,آلمان,, :: 8 AM :: نويسنده : محمد منصور نامه امیر کبیر به ناصرالدین شاه در پاسخ به پارتی بازی و سفارش
زیاده جسارت است، تقی
![]()
منبع تابناک پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:امیر کبیر, پارتی بازی و سفارش,ناصرالدین شاه,عمه و خاله, :: 9 PM :: نويسنده : محمد منصور
حکایتی از سفرنامه یوشیدا ماساهارو، سفیر ژاپن در ایران دوره قاجار
در اين كتاب كه توسط دكتر هاشم رجب زاده به فارسي ترجمه شده است. يوشيدا شرح مسافرت خود در سالهاي 1297 و 1298 هجري قمري ـ در اواخر دورهي سلطنت ناصرالدين شاه قاجار ـ به ايران را با ظرافت بسياري نوشته است. صبح كه شد،... هنوز خواب و بيدار بوديم كه با صداي كسي كه بيرون خانه بلند فرياد ميكرد « شير آمد! شير آمد! » از جا پريديم. ديدم رام چندرا كه مترجم هندي ماست پريشان و هراسان فرياد ميكند « شير آمد! شير آمد! » و با شتاب اين سو و آن سو ميدود و دست و پايش را گم كرده است. از او پرسيدم «چرا اين طور فرياد ميكني؟ ما كه بند دلمان پاره شد!» او پاسخ داد كه صبح كه از خواب بيدار شده و از خانه بيرون رفته، يكي از مردم روستا را ديده است كه ميآيد و با صداي بلند ميگويد: « شير! شير! » ... رام چندرا كه در آن دم صبح هنوز خواب آلود و گيج بود، سخن مرد شير فروش را به معني آمدن شير بيشه گرفته و فرياد زنان به هر سو دويده بود. همراهان ما هم به شنيدن فرياد او اسلحة خود را برداشته و بيرون آمده بودند. ديديم كه مردم روستا از محصول لبنيات خودشان مانند شير و ماست و پنير در سينيهاي رويين و مسين گذاشتهاند و ميآورند. آنها نزديك آمدند و سينيها را با ادب و مهرباني به ما دادند. دانستيم كه دچار بدفهمي شده و مهرباني و مهمان نوازي مردم روستا را طور ديگر تصور كرده ( و اسلحه برداشته ) بوديم. ما و روستاييان همه مدتي از اين پيشامد ميخنديديم.
منبع داستان هائی از تاریخ صفحه 51 جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:سفرنامه,یوشیدا ماساهارو,سفیر ژاپن,ناصرالدین شاه ,قاجار,شیر,رام چندرا , :: 9 PM :: نويسنده : محمد منصور
خست آقا محمد خان
نوشته اند كه: وقتي به دليل خطايي جزيي حكم كرد كه گوش مرد فقيري را ببرند و بعد شنيد كه بيچاره به مير غضب مي گفت كه اگر همه ي گوشش را نبرد چند قراني به او خواهد داد. آقا محمد خان وي را صدا زد و گفت كه اگر مبلغي را كه به مير غضب پيشنهاد كرده اي دو برابر كني و به خود من بدهي من ترا مي بخشم. بيچاره دهقان فكر كرد كه خان شوخي مي كند و او را بخشيده است. براي همين جلوي خان به خاك افتاد و پس از تشكر قصد رفتن كرد. اما هنوز قدمي برنداشته اطرافيان شاه به او فهماندند كه اين خواسته ي خان شوخي نبوده و وي بايد آن مبلغ را بپردازد.
منبع : کتاب ايران در دوره سلطنت قاجار، علي اصغر شميم، صفحه 51. نقل از داستان هائی از تاریخ جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:خست,آقامحمد خان قاجار,مرد فقیر,دهقان,میرغضب,, :: 9 PM :: نويسنده : محمد منصور
مردی در کنار جاده، دکه ای درست کرد و در آن ساندویچ می فروخت. چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت. چشمش هم ضعیف بود، بنابراین روزنامه هم نمی خواند. او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ های خود را شرح داده بود. خودش هم کنار دکه اش می ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می کرد و مردم هم می خریدند. کارش بالا گرفت لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد. وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد ….به کمک او پرداخت. سپس کم کم وضع عوض شد. پسرش گفت: پدر جان، مگر به اخبار رادیو گوش نداده ای؟ اگر وضع پولی کشور به همین منوال ادامه پیدا کند کار همه خراب خواهد شد و شاید یک کسادی عمومی به وجود می آید. باید خودت را برای این کسادی آماده کنی. پدر با خود فکر کرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته به اخبار رادیو گوش می دهد و روزنامه هم می خواند پس حتماً آنچه می گوید صحیح است. بنابراین کمتر از گذشته نان و گوشت سفارش داده و تابلوی خود را هم پایین آورد و دیگر در کنار دکه خود نمی ایستاد و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمی کرد. فروش او ناگهان شدیداً کاهش یافت. او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت: پسرجان حق با توست. کسادی عمومی شروع شده است. افغانی ها ضرب المثلی دارند بدین مضمون که اگر کسی به تو گفت اسب ، به او اعتمادنکن اما اگر دو نفر پیدا شندن و به تو گفتند ، کمی درباره خودت فکر کن. اما اگر سه نفر پیدا شندن و به تو گفتند ، که اسبی حتماً یک زین برای خودت سفارش بده. این ضرب المثل به خوبی اثر القائات منفی دیگران را بر ما نشان می دهد. آنتونی رابینز یک حرف بسیار خوب در این باره زده که جالبه بدونید: اندیشه های خود را شکل ببخشید در غیر اینصورت دیگران اندیشه های شما را شکل می دهند. خواسته های خود را عملی سازید وگرنه دیگران برای شما برنامه ریزی می کنند. نتیجه :
گاهی اوقات ما اونقدر به افکار دیگران توجه می کنیم و به اونها اعتماد بی خودی می کنیم که نه تنها زندگی خودمون رو خراب می کنیم بلکه حتی دیگه چیز دیگه ای رو نمی بینیم و چشمامون به روی حقیقت ها می بندیم. خداوند به همه ما فکر، فهم و شعور بخشیده تا بتونیم فرق بین خوب و بد رو تشخیص بدیم. بهتره قبل از اینکه دیگران برای ما تصمیماتی بگیرن که بعد ما رو پشیمون کنه، کمی فکر کنیم و راه درست رو انتخاب کنیم و با انتخاب یک هدف درست از زندگی لذت نقل از پربازده
جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:حرف مردم,ضرب المثل افغانی, دکه,پسر ,آنتونی رابینز,, :: 11 AM :: نويسنده : محمد منصور
داستان جالب هواشناسی رئیس جوان قبیله سرخ پوستان سرقت با قلقلک دادن در تهران
نقل از کلوبز
به بهلول گفتند : دیوانه ها را بشمار ، گفت :شمردن آنها مشکل است . پس عقلا را می شمارم
خواجه ای دستور داده بود تا برایش مقبره ای با شکوه بسازند روزی برای سرکشی به آنجا رفت از بنا پرسید : تکمیل این مقبره دیگر به چه چیزی احتیاج دارد ؟ بنا گفت :فقط وجود شریف شما را کم دارد .
مردی اذان می گفت و می دوید پرسیدند: چرا می دوی ؟ گفت می خواهم بدانم صدای اذانم تا به کجا می رسد . این هم ابتکارات و خلاقیت های جدید در زمینه تختخواب برای آدمهاهای استرس زده و بی خواب امروزی
ازین تخت خواب ها میخواین؟ ا
ادامه تصاویر رو ببینید .....
ادامه مطلب ...
نامت چیست؟ آدم.
فرزند که؟ من را نه مادری و نه پدری بنویس اول یتیم خلقت.
محل تولد؟ بهشت پاک.
اینک محل سکونت؟ زمین خاک.
آن چیست که بر گرده نهادی؟ امانت است.
قدت؟ روزی چنان بلند که همسایه خدااینک به قدر سایه بختم
روی خاک.
اعضای خانواده؟ حوای خوب و پاک، قابیل خشمناک، هابیل زیر خاک.
روز تولدت؟ در روز جمعه ای به گمانم روز عشق.
رنگت؟ اینک فقط سیاه از شرم یک گناه.
رنگ چشمت؟ رنگی به رنگ بارش باران که ببارد از آسمان.
وزنت؟ نه آن چنان سبک که پرم در هوای دوست، نه آن
چنان وزین که نشینم بر این زمین.
جنست؟ نیمی مرا ز خاک،نیمی دیگر خدا.
شاکی تو؟ خدا.
نام وکیل؟ آن هم فقط خدا.
جرمت؟ یک سیب از درخت وسوسه.
تنها همین؟ همین.
حکمت؟ تبعید در زمین.
هم دستت در گناه؟ حوای اشنا.
ترسیده ای؟ کمی.
از چه؟ که شوم من اسیر خاک.
آیا کسی به ملاقاتت آمده است؟ بلی.
که؟ گاهی فقط خدا.
داری گلایه ای؟ دیگر گلایه ای نه ولی....
ولی که چه؟ حکمی چنین آن هم به یک گناه؟؟؟؟
دلتنگ گشته ای؟ زیاد.
برای که؟ تنها فقط خدا.
آورده ای سند؟ بلی.
چه؟ دو قطره اشک.
داری تو ضامنی؟ بلی.
چه کسی؟ تنها کسم خدا.
اما آخرین دفاع؟ میخوانمش چنان که اجابت کند دعا...
![]()
برگرفته از وبلاگ گل مریم
معلمی از دانش اموزانش خواست تا برای فردا یک کیسه ی سیب زمینی با خود به مدرسه بیاورند .روز بعد به انها گفت که روی سیب زمینی هایشان اسم کسی را که از او نفرت دارند بنویسند و داخل کیسه بگذارند هر چی تعداد نفرات بیشتر بود تعداد سیب زمینی های داخل کیسه هم بیشتر می شد بعضی ها یک سیب زمینی داخل کیسه گذاشتند بعضی سه تا و بعضی هم بیشتر معلم از انها خواست تا زمانی که احساس نفرت در انها هست سیب زمینی ها را با خود حمل کنند و هر جا که می روند کیسه ی سیب زمینی همراهشان باشد این کار تا یک هفته ادامه داشت .
بچه ها مجبور بودند به سختی کیسه را همه جا با خود ببرند و بوی بد سیب زمینی ها را که دیگر گندیده بودند تحمل کنند انها یی که در کیسه سیب زمینی بیشتری داشتند رنج حمل ان بار سنگین راهم باید به دوش می کشیدند .در پایان هفته معلم گفت که این بازی تمام شده و همه از این که دیگر مجبور نبودند خوشحال شدند.معلم از انها پرسید : (در این یک هفته چه احساسی از حمل سیب زمینی ها داشتید ؟)همه شروع کردن به گلایه کردن و ابراز ناراحتی از زحمتی که در این یک هفته تحمل کرده بودند . معلم گفت:( کاری که شما انجام دادید مثل به همراه داشتن نفرت و احساسی بد نسبت به دیگران است که شما در درون خود حمل می کنید این احساس و سنگینی نا خوشایند را همه جا همراه خود می برید فساد و سنگینی ان باعث کدورت قلب شما می شود . پس بهتر است نفرت را کنار بگذارید تا قلبتان از گناه و سنگینی رها شود و یاد بگیرید دیگران را ببخشید و بدی هایشان را فراموش کنید تا خودتان ارامش داشته باشید .
نقل از وبلاگ زیکزاک 20
سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:راز آرامش,معلم,دانش آموزان ,نفرت,سیب زمینی, :: 6 PM :: نويسنده : محمد منصور
![]() به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در کراچی، پزشکان اعلام کردهاند که درمان این نوزاد یا تلاش برای بیشتر زنده نگاه داشتن وی هزینههای هنگفتی به دنبال دارد. همچنین پزشکان عنوان کردند که درمان این نوزاد فقط در کراچی امکان پذیر است. به گزارش شبکه خبری "جیونیوز" پاکستان، اگرچه این نوزاد سالم به دنیا آمده است اما دارای 6 پا میباشد و جدا کردن پاهای اضافه وی نیاز به عمل جراحی دارد که فقط در شهر کراچی امکان پذیر است. "عمران شیخ" پدر این نوزاد، در گفتوگو با خبرنگاران گفت که قادر نیست هزینه عمل جراحی فرزندش را پرداخت کند و از مردم به ویژه ثروتمندان تقاضا کرد به وی کمک کنند.
برگرفته از سایت تابناک
خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته اما خوندن صد سطر از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه!
ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد میگذره!
شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور میکنیم اما سخنان قرآن رو به سختی باور میکنیم!
به تصویر بالا با دقت نگاه کنید... سیاهی ها سایه ی شتر ها هستند و خود شتر ها سفید رنگ هستند. (عکس از بالا گرفته شده)
اول این که سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری! دوم این که در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی سوم این که در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی. پسر لقمان گفت:ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟ لقمان جواب داد:اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که می خوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد. اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهنرین خوابگاه جهان است. و اگر با مردم دوستی کنی، در قلب آنها جای می گیری و آن وقت بهترین خانه های جهان مال توست.
یه روز یه دختر کوچولو کنار یک کلیسای کوچک محلی ایستاده بود؛ دخترک قبلا یک بار آن کلیسا را ترک کرده بود چون به شدت شلوغ بود. همونطور که از جلوی کشیش رد شد، با گریه و هق هق گفت: "من نمیتونم به کانون شادی بیام!"
![]()
بقیهاین داستان شنیدنی رو در ادامه مطلب حتماً بخونید ادامه مطلب ... طی دو سال گذشته کمپانی فرانسوی AIRBUS جدیدترین مدل از محصولات خود به نام A380 را با امکانات منحصربفرد روانه ی بازار کرده است بطوریکه این هواپیما راحتی در پرواز را به بالاترین حد ممکن رسانده است. وقتی سوار این مدل هواپیما هستید و به مقصد می رسید، پاهای شما اجازه ی خروج از این همه امکانات رویایی را به شما نمی دهند چه برسد به اینکه آب تو دلتان تکان بخورد !
بقیه تصاویر در ادامه مطلب ادامه مطلب ...
مرد جوانی مزرعه ش رو با سم آفت کش سمپاشی می کرد و می خواست بدونه که چقدر از سم در مخزن باقی مونده. درپوش رو برداشت و فندک رو روشن کرد. بخار بلند شده از سم آتش گرفت و سراسر بدن اونو در بر گرفت. اون از روی تراکتور پائین پرید و فریاد زد. زن همسایه با حدود 10 تخم مرغ از خونه بیرون دوید و در عین حال فریاد می کشید "تخم مرغ بیارید".
بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب ... درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید. وبلاگ من مو ضوع خاصی ندارد ضمن تشکر از دیدار شما عزیز میهمان امیدوارم مطالب وبلاگ مورد توجه و استفاده شما قرار بگیرد و از بیان نظرات خود در راستای بهبود آن دریغ نفرمائید. آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |